پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان

کاهش رشد

دلبندم، تا سه ماهگی رشد خوبی داشتی طوری که مامان فاطی میگفت هر کی بچه مو دید بگو پنج ماهه ست که چشم نخوره.... ولی چهار ماهگی که برای واکسن رفتیم فقط 350 گرم اضافه کرده بودی و دو هفته بعدش فقط 100  گرم.... من رو خیلی ترسوندی... رفتیم دکتر و آزمایش برات نوشت . جواب رو که بردم بعد از کلی انتظار گفت آزمایش مدفوع ظاهرا مشکل داره و باید دوباره تکرار بشه.... من هم با کلی استرس دوباره ازت نمونه گرفتم و رفتیم یه آزمایشگاه دیگه و اورژانسی جواب گرفتم که خدا رو شکر مشکلی نبود و متوجه شدیم آزمایشگاه اول توی تایپ جواب اشتباه کرده بود.... فردا دوباره رفتیم دکتر و حدود سه ساعتی منتظر شدیم تا نوبتمون شد... دکتر معاینه کرد و جواب آزمایش رو دید و گفت خدل...
18 اسفند 1395

گوشواره

دخترک نازنینم ، امروز اولین گوشواره رو گوش کردی. صبح با مامانی رفتیم درمانگاه برای سوراخ کردن گوشهات. خانمه دو تا نقطه با ماژیک روی گوشت گذاشت و گفت ببینید خوبه... من گفتم نه جاش رو تغییر بدین... با ناراحتی گفت بیا این ماژیک خودت نقطه بذار... من هم هرچی سعی کردم نتونستم متقارن بکشم و باز به خانمه گفتم خودتون هرطور میدونید... با عصبانیت گفت من وقت ندارماااااا.......... و به مامانی گفت سرش رو نگه دار و بعد بود که صدای گریه ت بلند شد  ولی زود آروم شدی و رفتیم خونه.... حالا دو تا نگین قرمز روی گوشاته ...
8 اسفند 1395

4 ماهگی

دلبندم ! 4 ماهه شدي ، 4ماهه ! و حالا چاره اي جز باور كردن ندارم...! كه دختــــرك 1 روزِه ي ديروز من ، امــروز 120 روزِ شده.     تو به سرعت در حال رشد هستي و من شگفت زده ي اين همه زيبايي. مبـــارك باشد اين رشد و نمو ات. این روزها عمو محمد بیمارستان بستریه تا شیمی درمانی رو شروع کنه.... من و شما قم هستیم و بابایی پیش عمو تهرانه...  از مدتها قبل نگران واکسن شما بودم چون واکسن دوماهگیت تجربه بدی بود،درست مثل یه کابوس وحشتناک برام بود....   به همین خاطر تصمیم گرفتم برم قم که مامانی هم باشه... دیروز شما رو بردیم برای واکسیناسیون.... صبح قبل رفتن بهت قطره استامینوفن دادیم و ساعت 8 اول ...
6 اسفند 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد